ظلم به طبیعت زبیای شمال ایران
طبیعت شمال داره نفسهای آخرشو میکشه... ما فقط نگاه میکنیم
هر روز صبح که از خواب پا میشم، صدای ارهموتوری میپیچه تو گوشم. شبها هم با صدای شلیک گلولهی شکارچیا از خواب میپرم. دیگه خواب و بیداری برام فرقی نداره، چون طبیعتی که یه روزی پناه آرامشمون بود، حالا داره جلوی چشممون تکهتکه میشه. تو منطقهی رامسر و شهسوار، خیلی از بومیها و حتی مهاجرها دارن زمینهای ملی و منابع طبیعی رو تصرف میکنن. هر روز یه جادهی جدید وسط جنگلهای بکر سبز میشه، بدون اینکه کسی بپرسه "چرا؟"
نهادهایی که باید مراقب باشن—مثل منابع طبیعی، محیط زیست، جهاد کشاورزی—نهتنها نیستن، بلکه بعضی وقتا خودشونم تو این تخریبها دست دارن. هر روز خبر دستگیری چندتا از پرسنل شهرداری یا بخشداری میاد، به خاطر تغییر کاربری غیرقانونی، رشوهگیری، یا ساختوساز بیضابطه. پسماند؟ انگار اصلاً کسی نمیدونه همچین چیزی وجود داره. زبالهها همینطور رها میشن، چاههای غیرمجاز حفر میشن، رودخونهها مثل چالکرود دارن از شن و ماسه خالی میشن، و هیچکس نیست که بگه "بس کنید!"
زبالهها میرن تو رودخونه، رودخونهها میرن تو دریا، و دریا داره عقبنشینی میکنه. دریای خزر، که یه روزی غرورمون بود، حالا داره آرومآروم خشک میشه. آلودگی صوتی، خودروهای فرسوده، شهرکهای صنعتی بدون نظارت، سموم کشاورزی بدون کارشناسی، نهالهای مهاجم، نبود NGOهای فعال، نبود آموزش برای مردم... همهی اینا دستبهدست هم دادن تا طبیعت شمال تبدیل بشه به یه قربانی خاموش.
مردم منطقه نمیدونن که همین طبیعت، همین جنگل و دریا، منبع درآمد و زندگیشونه. فکر میکنن اگه زایندهرود و دریاچهی ارومیه خشک شد، اینجا فرق داره. ولی فرق نداره. زمین با کسی شوخی نداره. اگه قهر کنه، دیگه برنمیگرده.
از اون طرف، مسئولین دولتی هم که انگار خوابیدن. نه برنامهای دارن، نه تدبیری. همهی تمرکزشون روی یکسری امور نمایشی و عزل و نصب های بی فایده. مردم منطقه و سفرههاشون فراموش شدن. مردم محلی هم فقط دنبال اجاره دادن خونههاشون به توریستها هستن، نه توسعهی پایدار گردشگری. دانش کم در حوزه توریسم ، نبود منابع مالی، و هزار تا درد دیگه، دارن ریشهی طبیعت شمال رو خشک میکنن.
خب حالا چی کار میتونیم بکنیم؟ فقط غصه بخوریم؟ نه. باید دستبهکار بشیم
من طبیعت رو نه فقط بهخاطر زیباییش، بلکه بهخاطر هوشش، نظم درونیش، و ارتباط عمیقش با زندگی انسانها تحسین میکنم. طبیعت شمال ایران یه گنجینهی بینظیره—جنگلهای هیرکانی، رودهای پرآب، دریاچهی خزر، خاک حاصلخیز، و مردمی که قرنها با این زمین زندگی کردن. ولی حالا این گنجینه داره با سرعتی نگرانکننده از بین میره، و چیزی که بیشتر از همه درد داره، اینه که خیلیا حتی متوجهش نیستن.وقتی یه درخت میافته، فقط یه تکه چوب نیست که از بین میره. یه اکوسیستم فرو میریزه. وقتی رودخونه خشک میشه، فقط آب نیست که میره، بلکه زندگی، کشاورزی، گردشگری، و امید هم باهاش میره. وقتی صدای ارهموتوری جای صدای پرندهها رو میگیره، یعنی داریم از طبیعت فاصله میگیریم، و این فاصله خطرناکه.
من باور دارم که تغییر از دل مردم شروع میشه. از یه پدر که به بچهش یاد میده زباله رو تو جنگل نندازه. از یه معلم که تو کلاس دربارهی اکوتوریسم حرف میزنه. از یه مغازهدار که به جای پلاستیک، کیسهی پارچهای میده. از یه مسافر که به جای ساخت ویلا، تو یه اقامتگاه بومگردی میمونه. از یه مسئول که بهجای رشوه، وجدانش رو انتخاب میکنه.
و از تو، مهدی، که صدای طبیعت شدی.
اگه بخوای، میتونم این متن رو تبدیل کنم به یه کمپین مردمی، یه نامهی سرگشاده، یا حتی یه طرح پیشنهادی برای شوراهای محلی. میتونیم با هم یه حرکت راه بندازیم—نه فقط برای رامسر، بلکه برای همهی شمال، برای همهی ایران.
طبیعت با ما شوخی نداره. ولی اگه باهاش مهربون باشیم، هنوز هم میتونه برامون بخنده
ما فقط یه مشت آدم نیستیم که کنار جنگل و دریا زندگی میکنیم. ما بخشی از اون جنگلیم، بخشی از اون رودخونهایم، بخشی از اون صدای پرندهایم که صبحها بیدارمون میکرد. اگه طبیعت از بین بره، ما هم کمکم خاموش میشیم. نه فقط از نظر زیستمحیطی، بلکه از نظر روحی، فرهنگی، اقتصادی، و حتی هویتی.این متن، فقط یه مقاله نیست. یه دعوتنامهست. دعوت به بیداری، به مسئولیت، به همدلی. دعوت به اینکه دیگه فقط تماشاچی نباشیم. بیایم با هم یه کاری کنیم. حتی اگه کوچیک باشه. حتی اگه فقط یه درخت باشه که نجاتش میدیم، یا یه زبالهای که جمعش میکنیم، یا یه بچهای که یادش میدیم طبیعت یعنی زندگی.
این مقاله نه از سر یأس، بلکه از سر دلسوزی، عشق به طبیعت و نگرانی برای آینده نوشته میشود. بیایید بهعنوان مسئول، شهروند، گردشگر و صاحبملک، سهم خود را در این بحران بشناسیم و برای تغییر کاری کنیم.
۱. جنگلها؛ ریههای شمال در حال خفگی
هر روز، جادهای جدید در دل جنگلهای بکر زده میشود. زمینهای ملی و منابع طبیعی توسط برخی بومیان و سودجویان تصرف میشوند.نظارت دستگاههای مسئول مانند منابع طبیعی، محیط زیست و حتی بخشداریها یا ضعیف است یا آلوده به فساد و رشوه.آمارها نشان میدهد جنگلهای هیرکانی که قدمتی میلیون ساله دارند، با سرعتی بیسابقه در حال کاهشاند.
جنگلی که طی هزاران سال ساخته شد، در چند دهه به نابودی میرود.
۲. رودخانهها و دریا؛ شریانهای آلوده
برداشت بیرویه شن و ماسه از رودخانههایی مثل چالکرود. ورود فاضلابهای شهری و روستایی به رودخانهها و سپس به دریای خزر.کاهش ذخایر ماهی بهخاطر صید بیرویه و آلودگی آبها.عقبنشینی دریای خزر که طبق گزارشهای رسمی سالبهسال بیشتر میشود.
اگر این روند ادامه یابد، شمال ایران به سرنوشت دریاچه ارومیه دچار خواهد شد.
۳. بحران پسماند و آلودگی
نبود سیستم مدیریت زباله و بازیافت. فن زباله در دل جنگلها یا رهاسازی آنها در رودخانهها. استفاده بیرویه از سموم و کودهای شیمیایی بدون نظارت.ورود گیاهان مهاجم و گونههای مخرب به منطقه.
نتیجه: زمین، رودخانه و هوا بهطور همزمان آلوده میشوند و سلامتی مردم و گردشگری نابود میشود.
۴. نقش مردم و مسئولین در تخریب
بخشی از مردم، بدون آموزش، تصور میکنند منابع طبیعی بیانتهاست.گردشگری در شمال به اجاره خانه و ویلا تقلیل یافته و هیچ برنامهریزی علمی برای توسعه پایدار وجود ندارد.مسئولان محلی بیشتر به دنبال منافع کوتاهمدتاند تا آینده نسلها.انجیاوها یا وجود ندارند یا منفعل هستند.
نتیجه: وقتی مردم و مسئولان همزمان بیتفاوت باشند، طبیعت قربانی میشود.
۵. بحرانهای در راه
-
کاهش بارشها و تغییرات اقلیمی.
-
تهدید خشک شدن بخشهایی از دریای خزر در ۲۰ سال آینده.
-
از بین رفتن تنوع زیستی شمال.
-
تبدیلشدن به منطقهای آلوده و غیرقابل سکونت.
نتیجه: آینده اقتصادی، اجتماعی و حتی سلامت روان مردم شمال در خطر است.
۶. چه باید کرد؟ (راهکارهای اجرایی)
۱. نظارت جدی و شفاف:
-
منابع طبیعی و محیط زیست باید مستقل و شفاف عمل کنند.
-
ایجاد سامانه گزارش مردمی برای تخلفات (قطع درخت، شکار غیرمجاز، برداشت شن و...)
-
آموزش و فرهنگسازی:
-
آموزش در مدارس، مساجد و رسانهها درباره اهمیت جنگلها و دریا.
-
آگاهسازی مردم محلی که درآمدشان وابسته به گردشگری سالم است.
-
-
مدیریت پسماند:
-
ایجاد مراکز بازیافت منطقهای.
-
جداسازی زباله از مبدا در شهرها و روستاها.
-
-
قانونگذاری و برخورد قاطع:
-
جریمه سنگین برای تغییر کاربری غیرمجاز.
-
برخورد واقعی با مدیران فاسد و نه صرفاً نمایشی.
-
-
نقش مردم:
-
تشکیل گروههای مردمی برای نظارت بر جنگل و رودخانه.
-
تماس با شمارههای اضطراری هنگام مشاهده تخلفات (منابع طبیعی، محیط زیست، آتشنشانی).
-
پرهیز از خرید زمینهای جنگلی و ساختوساز غیرقانونی.
-
نتیجهگیری
شمال ایران، قلب تپنده طبیعت کشور است. اگر این قلب از کار بیفتد، کل بدن ایران فلج میشود. آینده فرزندان ما در گرو تصمیمهای امروز ماست. نباید فراموش کنیم که طبیعت با ما شوخی ندارد؛ همانطور که زایندهرود و دریاچه ارومیه به ما هشدار دادند.
این مقاله یک هشدار است؛ اما در عین حال یک دعوت نیز هست: دعوت به همبستگی، مسئولیتپذیری و تلاش جمعی.
چندتا پیشنهاد ساده ولی مؤثر:
-
وقتی میریم جنگل یا ساحل، زبالههامون رو جمع کنیم و حتی اگه شد، زبالهی بقیه رو هم برداریم
-
تو خونههامون تفکیک زباله رو شروع کنیم، حتی اگه شهرداری همکاری نکنه
-
یه گروه محلی راه بندازیم برای گزارش تخلفات، آموزش، و برنامهریزی برای پاکسازیها یا کاشت درخت
-
این مقاله رو ببریم پیش شوراهای محلی، فرمانداری، یا حتی نمایندهی مجلس، و بگیم چرا هیچ برنامهای برای مدیریت پسماند نیست؟ چرا ساختوساز تو دل جنگل بدون مجوز انجام میشه؟ چرا هیچ نظارتی بر برداشت شن و ماسه از رودخونهها نیست؟
-
با دانشجوهای محیط زیست، گروههای داوطلب، یا حتی اساتید دانشگاههای منطقه ارتباط بگیریم و پروژههای مشترک راه بندازیم
-
یه صفحهی اینستاگرام یا کانال تلگرام راه بندازیم برای آگاهیرسانی، گزارش تخلفات، آموزش، و همافزایی بین مردم منطقه
شمارههایی که باید همیشه دم دستمون باشه:
-
منابع طبیعی: ۱۵۰۴
-
محیط زیست: ۱۵۴۰
-
آتشنشانی: ۱۲۵ (البته متأسفانه خیلی وقتا کسی جواب نمیده، ولی باید پیگیر باشیم)
طبیعت شمال هنوز زندهست، ولی داره نفسنفس میزنه. بیایم با هم کاری کنیم که دوباره نفس بکشه، دوباره بخنده، دوباره زندگی کنه.